در مدت ده سال در روستاها و شهرها به دنبال جمعآوری ملودیها، قصهها، آواها و... بودم. متأسفانه امروز عصر فراموشی نسل ماست. بعد از این کار یک کار کاملا موزیکال"رستم و سهراب" خواهم داشت که به طور کامل از ملودیهای روستایی در آن استفاده شده است.
در مدت ده سال در روستاها و شهرها به دنبال جمعآوری ملودیها، قصهها، آواها و... بودم. متأسفانه امروز عصر فراموشی نسل ماست. بعد از این کار یک کار کاملا موزیکال"رستم و سهراب" خواهم داشت که به طور کامل از ملودیهای روستایی در آن استفاده شده است.
مهرداد ابوالقاسمی
اشاره:
رسول نجفیان، شاعر، آهنگساز، بازیگر رادیو و مجری تلویزیون این روزها طراحی و کارگردانی نمایشی با عنوان"رستم و سهراب" را به عهده دارد. این نمایش که بر اساس داستان شاهنامه فردوسی است، از 25 مهرماه در فرهنگسرای نیاوران، ساعت 19 به روی صحنه رفتهاست و تا 20 آبان ماه اجرایش ادامه خواهد داشت.
در این نمایش کاظم هژیرآزاد، ناصر بنایی، فرهاد تجویدی، بهروز عنایتی، احمد آجرلو، مریم رحیمی و انوش معظمی بازی میکنند.
داستان رستم و سهراب از تصویریترین داستانهای شاهنامه است که بار دراماتیکی بسیار زیادی را در خود دارد؛ به همین دلیل این داستان را برای اجرا انتخاب کردید؟
البته داستان رستم و سهراب بار دارماتیکی بسیار قویای دارد. اما به نظر من به شکل حیرتانگیزی تمام داستانهای شاهنامه بار دراماتیکی بسیاری قوی دارد. فردوسی را تو گویی که یک سینماگر حاذق و ماهر، یک کارگردان تئاتر و یک پردهگردان شگفت است. همین بار دراماتیکی که در داستان رستم و سهراب وجود دارد در داستان"سیاوش" میبینید که به طور قطع داستان نمایش بعدی من خواهد بود.
زمانی که من داستان"زال و رودابه" را برای یک دوست انگلیسی زبان تعریف کردم، گفت: چقدر نسبت به داستان"رومئو و ژولیت" قویتر است. من معتقدم تمام قصههای شاهنامه بار دارماتیکی دارد.
پس چرا از میان این داستانها، شما داستان"رستم و سهراب" را انتخاب کردید؟ رستم و سهراب یکی از معروفترین و برجستهترین داستانهای شاهنامه است. شما هم این ملاک مدنظرتان بوده؟
شرایط جهانی امروز با توجه به پیام مولانا، حافظ ، سعدی و... که بسیار فرابشری است باعث شد تا من این داستان را برای اجرا در صحنه تئاتر انتخاب کنم.
معتقدم پیامهای بزرگان شعر و ادب ما در هر زمان و هر مکان به کار خواهد آمد. در مورد چرایی انتخاب داستان رستم و سهراب باید بگویم آدمی مثل"افراسیاب" که یک جهانخوار است. میتواند نمادی از آمریکای امروز باشد که پر از قدرت است. آدمی که چشم ندارد ملت ایران را بینند، افراسیاب هم چشم ندارد ملت ایران و سمنگان را ببیند، اما به یکباره خبردار میشود که نوه شاه سمنگان پسر رستم است و او از این اتحاد و رسیدن پدرها به پسرها هراسناک میشود و شروع به تخریب میکند. افراسیاب به سهراب میگوید: حالا که اراده کردهای تا به دنبال پدر بروی، من هم کمکت میکنم و 12 هزار سپاه به او میدهد، اما این مساعدت در حقیقت تلاشی برای نابودی ملت ایران و سمنگان است. ما باید حواسمان باشد که چرا یکی به ما محبت میکند.
اما در این نمایش هیچ کدام از این مباحث مطرح نمیشود. در نمایش شما هیچ رگه سیاسی و اجتماعی وجود ندارد. اگر چنین دغدغهای داشتید باید به نوعی این مسأله را وارد اثر میکردید. شما به اصل اثر دست نزدهاید و در جاهایی فقط از سایر اشعار فردوسی استفاده کردید. اگر چنین هدفی در ذهن داشتید، چرا آن را وارد اثر نکردید؟
این قضیهای که شما مطرح کردید از طرفی وجود دارد. پیام کُر تلویحا در نمایش مستتر است. به خصوص اگر در بروشور به مقدمه توجه کنید، با این موضوع روبرو میشوید. البته مسأله جهانخواری مطرح نشده، بلکه مسأله این است که یک ملت در حال گذراندن زندگی است، اما حضور افراسیاب به عنوان یک جهانخوار(که در شاهنامه به خوبی هویدا است) با این دغدغه همخوانی دارد. افراسیاب در شاهنامه یک نقش منفی است که سیاوش و سهراب را به کشتن میدهد و همواره مشغول توطئه و خیانت است. به نظر من اگر مستقیم به این مسأله اشاره میکردم ارزشها از بین میرفت. اما تلویحا تماشاگر باید این پیام را دریافت کند.
برای اجرای نمایش، اقدام به نگارش نمایشنامه کردید یا بر مبنای داستانی با اتود کردن پیش رفتید؟
داستان را به طور کامل استخراج و به صورت قصه نوشتم، همچنین از سایر داستانهای شاهنامه در نگارش برخی دیالوگها استفاده کردم؛ چرا که بر افزایش بار دراماتیکی اثر تأثیرگذار بود.
در حقیقت ما نمایشنامهای مختص به اجرای این نمایش داشتیم که به طور کامل از اشعار فردوسی در نگارش آن استفاده شده است.
در موسیقی نمایش از نداهای محلی استفاده شده است. چرا آهنگها و نواهای روستایی را به عنوان موسیقی نمایش برگزیدید؟
به نظر من بیتوجهی به موسیقی روستاها، بزرگترین مشکل این هنر ارزنده است. ما از کاسهها و کوزهها عتیقه به شدت مراقبت میکنیم و به موزه میسپاریم و در تمام دنیا اعلام میکنیم که ما چنین آثاری داریم، اما انبوهی از میراث سینه به سینه نقل شده و شفاهی داریم. بارها به دلیل عشق و علاقهای که به این هنر داشتم به روستاها میرفتم و صدای آنان را ضبط میکردم. چرا که معتقدم ملودیهایی که سینه به سینه نقل شده است میراث فرهنگی ماست. آقایی بود که اصلا سواد نداشت، اما شاهنامه را به طور کامل حفظ بود.
در مدت ده سال در روستاها و شهرها به دنبال جمعآوری ملودیها، قصهها، آواها و... بودم. متأسفانه امروز عصر فراموشی نسل ماست. بعد از این کار یک کار کاملا موزیکال"رستم و سهراب" خواهم داشت که به طور کامل از ملودیهای روستایی در آن استفاده شده است.
برای اجرای این نمایش تصمیم به جمعآوری آواها و ملودیها کردید یا پس از جمعآوری این آثار تصمیم گرفتید در اجرای نمایش از آن استفاده کنید؟
من میتوانستم خیلی مستقل یک پرده نقاشی را آویزان کنم و دقیقا مشابه آواها آنها را بخوانم ولی مسأله من این بود که ما دارای تئاتر ملی هستیم.
ملت ما یک هویت فرهنگی 4 هزار ساله دارد. اگر چه فردوسی خودش یک شیعه بسیار معتقد و عاشق اهل بیت بود و در این راه زخمها دید و حتی اجازه ندادند در گورستان توس به خاک سپرده شود، اما او این درایت را دانست که از قصههای کهن ما داستان بیافریند. در نتیجه حیف است زمانی که به کار میپردازیم فقط به وجه موسیقی یا پرده آن بپردازیم. تلاش من این بود که تمام وجوه وارد اثر شود؛ چرا که تمام این وجوه در درام خود را بروز میدهد. درام امکان استفاده از موسیقی، تغذیه، شمایل گردانی، پردهخوانی و... را میداد و از همین رو تصمیم گرفتم با استفاده از این ابزار و امکانات نمایش رستم و سهراب را روی صحنه ببرم.
نقالی، پردهخوانی، شمایل گردانی و... از گونههای نمایش ایرانی است که متأسفانه امروزه این گونههای نمایشی به سمت فراموش شدن سوق پیدا میکنند. اما شما با تلفیق این گونهها در صحنه تئاتر نمایشی را روی صحنه بردید، از تلفیقها و ترکیب این عناصر واهمهای نداشتید؟ به نظر شما این داستان پتانسیل این تلفیق را داشت؟
ضرورت وجود تئاتر به نظر من چه در روستاهای ایران و چه در درام غرب ارائه وجوه نمایشی در کنار موسیقی است که دارای داستان و نما میباشد. تئاتر از ترکیب هنرها به وجود آمد که اوج آن هنر سینماست.
موسیقی وجه خاص خود را دارد و علاقمندان خودش را میطلبد، اسم تئاتر باعث میشود اهل موسیقی، نقاش قهوهخانهای و... به تماشای نمایش بیایند. به یاد دارم زمانی که پیتر بروک به ایران آمد، من 18-17 سال داشتم، با ایشان برحسب اتفاق همراه بودم، او از دو چیز شگفتزده شده بود. یکی نمایش تعزیه و دیگری نمایش تختحوضی بود. بروک میگفت:«به طور عجیبی این هنر منحصر به ایران است». درباره تعزیه میگفت:«نقش منفی از نمایش جدالی میشود و به حال حرکتی که انجام داده، گریه و زاری میکند. بروک با ذکر دهها مورد دیگر در این باره گفت: "که از همان زمان این با رقهها در ذهن من درخشید و به این اصالت فرهنگی علاقمند شدم."
به نظر شما صحنه تئاتر ظرفیت و گنجایش پذیرش این ترکیب و تلفیق را داراست؟
من معتقدم صحنه تئاتر به شدت دارای چنین ظرفیتی است. اما این صحنه(تالار خلیج فارس) چندان مساعد اجرای این نمایش نیست، عزیزان فرهنگسرای نیاوران برای اجرای این نمایش همکاری بسیاری با ما کردند. اما ابعاد کوچک سالن مشکلات زیادی را برای ما ایجاد کرد. من معتقدم ظرفیت تئاتر به مراتب بیشتر از سینماست.
در حیطه کارگردانی، چه معیارها و اصولی را برای اجرای نمایش که اصالت ایرانی دارد و در اجرای آن از شیوههای ایرانی استفاده میشود را مدنظر قرار دادید؟
ما این نمایش را تحت تأثیر ضرورتی که در نقاشی قهوهخانهای وجود داشت اجرا کردیم. از شیوه اجرایی تعزیه نیز به فراخور شرایط استفاده کردیم.
میزانسنهای نمایش بسیار هندسی خطی و سطحی است و از عمق و پرسپکتیو در میزانسنهای نماش خبری نیست. برای این کار از منطق خاصی پیروی میکردید.
این به نقاشی قهوهخانه برمیگردد. در نقاشی قهوهخانه، آدمهای نقش دوم نیمرخ ولی آدمهای نقشهای اصلی تمام رخ هستند. برای اجرای نمایش از بازیگران خواستم تا از این قاعده پیروی کنند.
به راحتی میتوانستیم برای صحنههای مختلف طراحی میزانسن کنیم و از عمق 2 متری صحنه استفاده بیشتری نماییم، ولی ترجیح دادیم تا در پیروی از نقاشی قهوهخانهای، نمایش را بسیار سطحی اجرا کنیم.
چرا صداها جداگانه پخش میشود و بازیگران فقط حق استفاده از بدن و حرکت را دارند؟ به نظر شما تجزیه بیان و بدن و سپس ترکیب آنها با یکدیگر، دارای همخوانی هستند؟
یک ضرورت بسیار بسیار خاص مرا و ادار به این کار کرد. بازیگران همگی از صدا و بیان خوبی برخوردار بودند. صداها صدای بازیگران است، اما به دلیل سفرهای شهرستانی که پیشبینی کرده بودیم، تصمیم گرفتم این شیوه را برای اجرای نمایش انتخاب کنم و بنا به این ضروت این کار را انجام دادم.
برای اجرای نمایش از بازیگران چه خواستههایم داشتید؟ از سبک خاصی پیروی میکردید؟
دقیقاً! بازی بازیگران سبک خاصی است؛ به بازیگران تظاهر کردن به انجام حرکات را تأکید کردم. در نقاشی قهوهخانه همه چیز آشکار است و نقشهای منفی و مثبت به طور کامل متمایز هستند. در گریم لباس و بازیها از بازیگران نخواستم تا تمام رخ روی صحنه بایستند. بازیها کاملا تحت تأثیر نقاشی قهوهخانه است، ضمن این که نمیتوانم ادعا کنم که در این کار کاملاً موفق بودهام؛ چرا که همواره با مشکلاتی چون زمان، بودجه و... روبرو بودیم. اشخاص زیادی برای اجرای این نمایش زحمت کشیدهاند و برخی سالها وقت گذاشتهاند.